سوگند به عصر!کدام عصر؟بعد از ظهر یا مطلق زمان؟هر دو درست است؛امّا من عصر را خیلی ساده،زمانی را که در آن قرار داریم می فهمم.عصر من،مقدّس ترین حقیقتی است که مرا در آن،مسئول ایمان و عمل می کند و ما را که در این ایمان و عمل مشترکیم،مأمور می سازد که به حقّ،به صبر دعوت کنیم و دعوت شویم!
اسلام میتواند زیربنای یک مکتب فکری اجتماعی و منطقی مترقّی و سازنده و هماهنگ با پیشرفت امروز بشریّت و روح علمی و آرمانهای انسانی انسان خودآگاه مسئول و متحرّک و جلودار باشد...
اندیشه های فردا،ادبیّات فردا و بینش روشنفکران فردای ما،دیگر بیزار از مذهب نخواهد بود.مذهب از قبرستان به شهر،باز آمده است و از پیرامون ضریح های مطهّر،به متن زندگی و از ته بازار به قلب دانشگاه و از مجموعهء شعر و شعائر و دعا و ثنا و گریه و زاری و تکرار مکرّرات و اوراد و اذکار مبهم عادت شدهء بی ثمر،به صورت یک ایمان خودآگاه جوشان سازندهء به حرکت درآورنده ای که قدرت ایجاد می کند و تهضت و بیداری میدهد و ارزش می آفریند و نسلی نو و عصری نو می سازد.
اسلام فردا دیگر اسلام ورد خوانی و دعانویسی و جادو جنبل نیست،اسلام قرآن و نهج البلاغه است.تشیّع فردا دیگر تشیّع شاه سلطان حسین صفوی نیست،تشیّع حسین(ع) است.مذهب فردا دیگر مذهب جهل و جور و تعصّب و عوام زدگی و کهنگی و تلقین و عادت و تکرار و گریه و ضعف و ذلّت نیست،مذهب شعور و عدل و آگاهی و آزادی و نهضت و حرکت انقلابی و سازندگی و علم و تمدّن و هنر و ادب و جامعه و مسئولیّت و پیشرفت و نواندیشی و آینده گرائی و تسلّط بر زمان و بر سرنوشت تاریخ است...
هرکس آنچنان می میرد که زندگی می کند؛هرکس آنچنان که در بیداری است،خواب می بیند!
ادامه دارد...